کد مطلب:301673 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:238

آیه ی مودت


(قل لا اسئلكم علیه اجرا الا المودة فی القربی) [1] .

«بگو (ای پیامبر) من برای انجام رسالتم پاداشی از شما نمی خواهم، مگر مودت با خویشان نزدیكم».

پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم اجر رسالت خودش را از طرف حضرت حق تبارك و تعالی، مودت نزدیكان خویش اعلام می دارد. یعنی فقط مودت خویشان حضرت رسول اكرم را می توان اجر و مزد رسالت عظمای احمدی دانست. [2] .


درباره ی این آیه باید بطور تفصیل بحث و بررسی كرد تا روشن


شود كه آیا این آیه ی شریفه در شان كیست. و این مودت ارزنده


مودت چه كسانی است و مقدار و اندازه ی آن چگونه است؟ مودتی كه هم سنگ، هم كفه، و هم وزن اجر رسالت محمدی است. به اجماع فریقین (شیعه و سنی) و جمیع مسلمین، این آیه در شان اهل بیت عصمت و قداست نازل شده است یعنی علی، فاطمه، حسن و حسین سلام الله علیهم.

احمد بن حنبل [3] در مناقب، حافظ ابن منذر، [4] حافظ ابن


ابی حاتم، [5] حافظ طبرانی، [6] حافظ ابن مردویه، [7] واحدی


مفسر، [8] ثعلبی مفسر، [9] حافظ ابونعیم، [10] بغوی مفسر [11] و فقیه ابن


مغازلی از ابن عباس روایت می كنند كه می فرماید:


«لما نزلت هذه الایه، قیل: یا رسول الله من قرابتك، هولاء الذین وجبت علینا مودتهم؟ فقال: علی و فاطمه و ابناهما». [12] .


«بعد از نزول این آیه از پیامبر اكرم سؤال شد: خویشاوندان نزدیك تو كه مودت آنان بر ما واجب است چه كسانی هستند؟ حضرت در جواب فرمود: علی، فاطمه، و دو فرزند آنان (حسن و حسین)».

محب الدین طبری [13] در ذخائر، زمخشری [14] در كشاف،


حموینی [15] در فرائد، نیسابوری [16] در تفسیرش، ابن طلحه ی شافعی [17] .


در مطالب السوول، رازی [18] در تفسیرش، ابوالسعود [19] در تفسیرش،


ابوحیان [20] درتفسیرش،» نسفی [21] در تفسیرش، حافظ هیثمی [22] در


مجمع، ابن صباغ مالكی [23] در فصول و حافظ كنجی [24] در كفایةالطالب و زرقانی [25] در شرح المواهب، ابن حجر هیتمی [26] در


صواعق، سیوطی در احیاءالمیت (مطبوع در حاشیه ی اتحاف)، شبلنجی [27] در نورالابصار، و صبان [28] در اسعاف الراغبین روایت


مذكور را نقل كرده اند.

قسطلانی [29] در المواهب اللدنیه می فرماید: «الزم الله مودة قرباة كافة و بریته و فرض محبة جمله اهل بیته المعظم و ذریته، فقال تعالی: (قل لا اسئلكم علیه اجرا الا المودة فی القربی)». [30] .

«خدای تعالی مودت خویشان نزدیك پیامبر را بر همگان واجب كرده است و درباره ی وجوب محبت اهل بیت معظم حضرت رسول او ذریه ی اوست كه خدا می فرماید:بگو ای پیامبر، در مقابل انجام


رسالتم از شما مزدی نمی خواهم به جز مودت خویشان نزدیكم».

در این موضوع روایت دیگری «ملاء» [31] در سیره اش نقل كرده است كه می فرماید:

«ان رسول الله قال: ان الله جعل اجری علیكم المودة فی اهل بیتی و انی سائلكم غدا عنهم». [32] .

«رسول خدا فرمود: بدرستیكه خدای تعالی مزد رسالتم را كه بر عهده ی شماست مودت خویشان نزدیكم قرار داده است، و من در روز قیامت نسبت به این مودت از شما بازخواست خواهم كرد»، یعنی آنچه در روز قیامت همه در مقابل آن مسئول هستند، عبارت از ولایت چهارده معصوم علیهم السلام می باشد كه از جمله ولایت حضرت صدیقه علیهاالسلام است.

روایت دیگری از جابر بن عبدالله نقل شده است كه می فرماید: «جاء اعرابی الی النبی صلی الله علیه و آله و سلم و قال: یا محمد اعرض علی الاسلام. فقال: تشهد ان الا اله الا الله وحده لا شریك له و ان محمدا عبده و رسوله. قال: تسالنی علیه اجرا؟ قال: لا، الا المودة فی القربی، قال: قرابتی او قرابتك؟قال قرابتی. قال: هات، ابایعك، فعلی من لا یحبك و لا یحب قرابتك لعنة الله، فقال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: آمین». [33] .


«یك عرب بادیه نشین آمد حضور پیامبر اكرم و عرض كرد: یا محمد اسلام را به من عرضه بدار، فرمود: شهادت بده به یكتائی خدای تعالی و اینكه محمد بنده و فرستاده ی اوست. اعرابی عرض كرد: یا رسول الله در مقابل این رسالت كه مرا هدایت فرمودید آیا از من مزدی هم می خواهید؟ پیامبر فرمود: نه، بجز مودت خویشان نزدیك كه اجر رسالت من است. اعرابی گفت: خویشان نزدیك خودم را دوست بدارم یا خویشان تو را یا رسول الله؟ پیامبر فرمود: خویشان نزدیك مرا. اعرابی عرض كرد: یا رسول الله اینك دستت را بدست من بده، تا برای دوستی تو و نزدیكانت با تو بیعت كنم، خدا لعنت كند كسی را كه تو را و خویشان تو را دوست ندارد. پیامبر اكرم به این دعای او آمین فرمود».

پس هر كس ایمان و اعتقاد به ولایت و مودت حضرت صدیقه سلام الله علیها نداشته باشد نفرین شده است به زبان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم.

در روایت دیگری طبری و ابن عساكر [34] وحاكم حسكانی [35] .


در شواهدالتنزیل به چند طریق از ابی امامه باهلی [36] نقل كرده اند كه حضرت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«ان الله خلق الانبیاء من اشجار شتی و خلقنی و علیا من


شجرة واحدة، فانا اصلها، و علی فرعها، و فاطمة لقاحها، والحسن والحسین ثمرها، فمن تعلق بغصن من اغصانها نجی و من زاغ عنها هوی. و لو ان عبدا عبدالله بین الصفا و المروة الف عام، ثم الف عام، ثم الف عام، ثم لم یدرك صحبتنا، اكبه الله علی منخریه فی النار. ثم تلا: (قل لا اسئلكم علیه اجرا الا المودة فی القربی)». [37] .

«بدرستیكه خدای تعالی نهال وجود پیامبران را متفاوت و متفرق آفرید، ولی درخت وجود من و علی را جداگانه، واحد، و منحصر بفرد خلق فرمود. (من خود استقلال دارم، كسی در اصالت وجود من شریك من نیست)؛ من اصل آن درختم، علی ساقه ی آن، فاطمه لقاح (مایه ی باروری) آن، و حسن و حسین میوه های درخت وجود من هستند. هر كس شاخه ای از شاخه های آن درخت را دستاویز خود كند نجات یافته است و هر كس از آن دور شود به گمراهی افتد؛ و اگر بنده ای از بندگان خدا سه هزار سال بین صفا و مروه خدا


را عبادت كند ولی از ما پیروی ننماید [38] خدای تعالی او را به رو در آتش افكند. سپس پیامبر اكرم این آیه را تلاوت فرمود: (قل لا اسئلكم علیه اجرا الا المودة فی القربی)».

بنابراین، اگر بشری، بنده ی خدایی، موحدی، مسلمانی، مقدسی كه به خدا و پیامبر او معتقد باشد، و خدا را عبادت كند- نه اینكه بت پرستی نماید-؟؛ كجا عبادت كند؟ بین صفا و مروه- نه در مكان گناه آلوده ای-؛ چه مدت عبادت كند؟ سه هزار سال، لیكن به ولایت پنج تن و در نتیجه به ولایت حضرت صدیقه سلام الله علیها ایمان نداشته باشد، عبادت او بحساب نخواهد آمد و مورد قبول واقع نخواهد شد و جای او در آتش دوزخ است. این مودت، همان است كه در آیه ی شریفه به نام «حسنه» عنوان شده است كه خدا می فرماید:

(و من یقترف حسنه نزد له حسنا). [39] .

«هر كس حسنه ای را بدست آورد، ما عاقبت بخیری را برای او می افزاییم»،

كه مراد از حسنه در اینجا مودت است. چنانكه احمد بن حنبل و ابوحاتم [40] از ابن عباس روایت می كنند كه مراد از «حسنه» در آیه ی


مذكور مودت آل محمد است. [41] .

حافظ ابوالشیخ ابن حیان [42] در كتاب الثواب از واحدی روایتی از


امیرالمؤمنین سلام الله علیه نقل می كند كه آن حضرت فرمود:

«فینا آل حم آیه لا یحفظ مودتنا الا كل مومن، ثم قرا: (قل لا اسئلكم علیه اجرا الا المودة فی القربی)». [43] .

«در قرآن آیه ای است كه (تنها) در شان ما آل حم است، و مودت ما را نگهداری نمی كند، مگر كسی كه مؤمن است. (یعنی هر كس مودت ما آل محمد را محافظت نكند مؤمن نیست، و از او سلب ایمان می شود)؛ و سپس امیرالمؤمنین سلام الله علیه آیه ی: (قل لا اسئلكم علیه اجرا الا المودة فی القربی) را قرائت فرمود».

در نتیجه هر كس به ولایت فاطمه سلام الله علیها ایمان نداشته باشد مؤمن به اعتقادات اسلامی نیست.

در آن روز كه امیرالمؤمنین علیه السلام شهید شد، حسن بن علی علیهماالسلام خطبه ای ایراد نمود و در آن خطبه فضایل امیرالمؤمنین را برشمرد، و از جمله فرمود:

«ایها الناس، لقد فارقكم رجل ما سبقه الاولون و لایدركه الاخرون، لقد كان رسول الله یعطیه الرایه فیقاتل جبرئیل عن یمینه و میكائیل عن یساره فما یرجع حتی یفتح الله علیه، و لقد قبضه الله فی اللیله التی قبض فیها وصی موسی و عرج بروحه فی اللیلة التی عرج فیها


بروح عیسی بن مریم...- الی ان قال- [44] من عرفنی فقد عرفنی و من لم یعرفنی فانا الحسن بن محمد. ثم تلا هذه الایه قول یوسف: (و اتبعت ملة آبائی ابراهیم و اسحاق و یعقوب). [45] ثم اخذ فی كتاب الله، ثم قال: انا ابن البشیر، و انا ابن النذیر، انا ابن النبی، انا ابن الداعی الی الله باذنه، و انا ابن السراج المنیر، و انا ابن الذی ارسل رحمة للعالمین و انا من اهل البیت الذین اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا، و انا من اهل البیت الذین افترض الله عز و جل مودتهم و ولایتهم؛ فقال فیما انزل علی محمد: (قل لا اسئلكم علیه اجرا الا المودة فی القربی)». [46] .

«ای مردم امروز مردی را از دست داده اید كه به تحقیق كسی از اولین و آخرین به مرتبه ی او نرسیده و از او پیشی نگرفته است. هم او بود كه پیامبر اكرم پرچمش رابه دست او می داد، و در هنگام جنگ جبرئیل از طرف راست، و میكائیل از جانب چپ همرزم و


همیار او بودند، و هرگز از میدان نبردی مراجعت نمی كرد مگراینكه خدا به دست او پیكار را پیروزمندانه پایان داده بود. خدا او را در همان شبی كه وصی موسی جان سپرد و عیسی بن مریم به آسمان عروج كرد قبض روح فرمود... ای مردم هر كس مرا می شناسد كه شناخته است، و اگر نمی شناسد اینك بداند من حسن فرزند محمدم، سپس این آیه را خواند: (و اتبعت مله آبائی ابراهیم و اسحاق و یعقوب). [47] آنگاه فرمود: منم فرزند پیامبری كه بشارت دهنده به رحمت و ترساننده از عذاب الهی بود. او مردم را به اذن خدا بسوی خدا دعوت می كرد. منم فرزند چراغ نورافشان، منم فرزند آن كسی كه رحمت خدا در دو جهان است. منم از خاندانی كه خدا پلیدیها را از آنان دور گردانیده و منزه و پاكشان گردانیده است. منم از آن خانواده ای كه خدای تبارك و تعالی مودت و ولایت آنان را بر همگان واجب فرموده است، و در شان ما اهل بیت است كه خدا بر پیامبرش این آیه رانازل فرموده است: (قل لا اسئلكم علیه اجرا الا المودة فی القربی)».

روایت مذكور را حافظ بزار، [48] حافظ طبرانی در معجم،


ابوالفرج [49] در مقاتل الطالبین، ابن ابی الحدید [50] در شرح نهج، هیثمی در مجمع، ابن صباغ در فصول، حافظ كنجی در كفایه، حافظ نسائی [51] از هبیره، [52] ابن حجر در صواعق، صفوری [53] در نزهه


المجالس، و حضرمی [54] در رشفه الصادی ذكر كرده اند.


«این روایت را حاكم زرندی [55] نیز نقل كرده است و چنین ادامه می دهد كه حضرت حسن علیه السلام فرمود:

«انا من اهل البیت الذین كان جبریل علیه السلام ینزل فینا و یصعد من عندنا، و انا من اهل البیت الذین افترض الله تعالی علی كل مسلم و انزل الله فیهم: (قل لا اسئلكم علیه اجرا الا المودة فی القربی و من یقترف حسنه نزد له فیها حسنا)، [56] و اقتراف الحسنه مودتنا اهل البیت». [57] .


«من از خاندانی هستم كه جبرئیل بر ما نازل می شد و سپس از نزد ما به آسمان صعود می كرد، من از خانواده ای هستم كه خدای تعالی مودت آنان را بر همه ی مسلمانان واجب كرده است (یعنی هر كس ادعای مسلمانی كند، باید دارای مودت اهل بیت پیامبر باشد و فردی از افراد مسلمین در این مورد استثناء نشده است)؛ و در شان آنان است كه خدا می فرماید: «بگو ای پیامبر، من برای انجام رسالتم مزدی از شما نمی خواهم، بجز مودت خویشان نزدیكم». ما همان خاندانیم كه آیه ی (و من یقترف حسنه نزد له فیها حسنا) در شان ما نازل شده است، و كسب حسنه عبارت است از بدست آوردن مودت ما اهل بیت».

حضرت علی بن الحسین علیه السلام در سفرش به دمشق به آیه ی مودت استدلال كرد و خطاب به یكی از شامیان چنین فرمود:

«... اقرات القرآن؟ فقال: نعم. قال: فقرات آل حم؟ قال: قرات القرآن و لم اقرا آل حم؟!

قال: ا ما قرات (قل لا اسئلكم علیه اجرا الا المودة فی القربی)؟ قال: و انكم لانتم هم؟ قال: نعم». [58] .

«آیا قرآن خوانده ای؟ عرض كرد: بلی. حضرت فرمود: آل حم را خوانده ای؟ عرض كرد: چگونه می شود قرآن را قرائت


كرده باشم و آل حم را نخوانده باشم. حضرت فرمود: آیا آیه ی «بگو ای پیامبر من برای رسالتم پاداشی از شما نمی خواهم مگر مودت نسبت به خویشان نزدیكم» را نخوانده ای؟ عرض كرد: براستی شما همان خانواده هستید؟ حضرت در جواب فرمود: بلی».

روایت مذكور را ثعلبی در تفسیرش، ابوحیان در تفسیرش، سیوطی در درالمنثور، ابن حجر در صواعق، و زرقانی در شرح المواهب ذكر كرده اند.

طبری [59] در تفسیرش می نویسد كه سعید بن جبیر [60] و عمروببن


شعیب [61] گفته اند: «مراد این آیه، نزدیكان رسول خداست». همین مطلب را ابوحیان در تفسیر خود و سیوطی در درالمنثور- از سعید بن جبیر و عمرو بن شیب و سدی [62] - نقل كرده اند. [63] .


فخر رازی در تفسیرش می نویسد:

«و انا اقول: آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم، هم الذین یوول امرهم الیه فكل من كان امرهم الیه اشد و اكمل كانوا هم الال، و لا شك ان فاطمه و علیا والحسن والحسین، كان التعلق بینهم و بین رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اشد التعلقات و هذا كالمعلوم بالنقل المتواتر وجب ان یكونوا هم الال». [64] .

خلاصه ی كلام اینكه مسلما علی، فاطمه و حسنین آل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می باشند و قطعا حب فاطمه علیهاالسلام ضمیمه اجر نبوت و نشان دهنده ی ولایت اوست.



[1] سوره ي الشوري، آيه ي 23.

[2] حضرت رضا عليه السلام درباره ي اين آيه مي فرمايند: «خداوند مودت اهل بيت را واجب نفرمود مگر بعد از آنكه دانست ايشان هيچگاه از دين خدا روي بر نمي تابند و هيچگاه به ضلالت و گمراهي بازنمي گردند».... حضرت رضا عليه السلام سپس فرمودند: «كسي كه مودت اهل بيت را داشته باشد و رسول خدا و خاندان او را دوست بدارد، پيامبر خدا ديگر قادر نيست او را دوست نداشته باشد؛ و كسي كه مودت اهل بيت را ترك نمايد و با آنان دشمني ورزد، بر رسول خدا واجب است كه آن فرد را دشمن بدارد، زيرا آن شخص ترك فريضه اي از واجبات الهي را نموده است.... آنگاه كه خداوند آيه ي (قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده في القربي) را بر پيامبر خود نازل فرمود، رسول خدا در ميان اصحاب خويش برخاست و پس از حمد و ثناي پروردگار فرمود: اي مردم خداوند درباره ي من وظيفه اي را واجب نموده است، آيا شما آن وظيفه را ادا مي نماييد؟ هيچكس پاسخ پيامبر را نداد. پيامبر فرمود: اي مردم، آن وظيفه اين نيست كه شما طلا و نقره و خوردني و نوشيدني به من بدهيد. مردم پرسيدند حال كه چنين است بگو كه وظيفه ي ما در مقابل تو چيست؟ پيامبر اين آيه را (آيه ي مودت را) تلاوت فرمود. مردم گفتند: اگر وظيفه ي ما در مقابل تو تنها همين است آن را مي پذيريم». امام رضا عليه السلام مي فرمايد: «مردم چنين گفتند و اكثر آنان به اين عهد خود وفا ننمودند. خداوند بر تمامي پيامبراني كه مبعوث نمود وحي كرد كه مبادا از قومشان اجري درخواست نمايند، زيرا اين خداي متعال است كه اجر انبيا را خواهد داد، ولي خداوند مودت اقرباي محمد صلي الله عليه و آله و سلم را بر مسلمانان واجب نمود و به پيامبر امر كرد كه اجر رسالت خويش را دوستي اقرباي خويش قرار دهد... پس گروهي به ميثاق خويش با خداوند وفا كردند و به (دوستي) آنان متمسك شدند و از طرف ديگر آنانكه اهل اختلاف و نفاق بودند با اقرباي پيامبر معاندت و دشمني نمودند و از آنان روي گردانيدند و از حدودي كه خداوند آن را مشخص نموده بود سر برتافتند و گفتند: منظور از اقرباي پيامبر تمامي عرب و تمامي كساني هستند كه به دعوت پيامبر پاسخ مثبت داده اند. (حتي اگر اين گفته ي آنان نيز درست باشد) در هر دو صورت مودت و دوستي اقرباي پيامبر واجب است و آنانكه به پيامبر نزديكترند در اين امر اولويت دارند و هرقدر قرابت به او نزديكتر باشد مودت نيز بر همان اساس بايد بيشتر باشد.... گرچه در اخبار اين مطلب ثابت و مسلم است كه «اهل بيت» كساني هستند كه مودت آنان لازم است و همانان هستند كه خداوند دوستي ايشان را واجب نموده است هرچند كه كسي به آنان وفا ننمود. اين دوستي، مودتي است كه اگر كسي آن را دارا باشد و مومن و مخلص نيز باشد خداوند بهش را بر او واجب مي گرداند زيرا خداوند فرموده است: (و الذين آمنوا و عملوا الصالحات في روضات الجنات لهم ما يشاوون عند ربهم ذلك هو الفضل الكبير- ذلك الذي يبشر الله عباده الذين آمنوا و عملوا الصالحات قل لااسئلكم عليه اجرا الا الموده في القربي (سوره ي الشوري، آيه ي 22، 23))».

آنگاه امام رضا عليه السلام فرمودند: «حضرت امام حسين عليه السلام فرموده اند: (يكبار كه) مهاجرين و نصار نزد پيامبر گرد آمده بودند به رسول خدا گفتند: شما براي هزينه ي زندگي خود و هزينه ي كساني كه نزد شما مي آيند مخارجي داريد. اين اموال ما و خونهاي ماست به نيكي در آنها حكم كنيد كه ماجوريد؛ هرچقدر خواستيد ببخشيد و هرچقدر خواستيد بي تكلف آن را براي خويش نگاه داريد. پيامبر فرمود: خداوند روح الامين را فرستاده و وي مي گويد: اي محمد (قل لااسئلكم عليه اجرا الا الموده في القربي) يعني اينكه پس از من اقرباي مرا دوست بداريد. (آنگاه كه) مهاجرين و انصار از نزد پيامبر خارج شدند، منافقانشان گفتند: رسول خدا آنچه را كه ما به او عرضه كرديم فقط به اين نيت رد كرد كه ما را به دوستي با خاندانش- در بعد از (مرگش)- ترغيب نمايد، او در اين نشست (به خدا) افترا زده است (و اين فرمان خدا نيست). اين گفته ي منافقان چنان (گناهي) عظيم بود كه خداوند اين آيه را نازل نمود: (ام يقولون افتراه قل ان افتريته فلاتملكون لي من الله شيئا هو اعلم بما تفيضون فيه كفي به شهيدا بيني و بينكم و هو الغفور الرحيم (سوره ي الاحقاف، آيه ي 8)).

پيامبر آنان را طلبيدند و از ايشان سوال كردند: آيا (ميان شما) چيزي روي داده است؟ گفتند: بخدا سوگند آري؛ عده اي از ما سخنان تندي گفته اند كه ما آن سخنان را ناپسند داشتيم. آنگاه پيامبر آيه اي را كه بر او نازل شده بود بر آنان خواند. آنان گريستند و گريه ي ايشان شدت گرفت، خداوند اين آيه را نازل فرمود كه: (و هو الذي يقبل التوبه عن عباده و يعفو عن السيئات و يعلم ما تفعلون (سوره ي الشوري، آيه ي 25))». (امالي صدوق ص 424- 426، عيون الاخبار ج 1/ 183- 185، تحف العقول ص 431- 433، بحارالانوار ج 25/ 225- 228).

[3] ابوعبدالله احمد بن محمد بن حنبل بن هلال شيباني مروزي بغدادي متوفاي 241 هجري.

نامبرده امام حنبليان است و شرح زندگاني وي را در بسياري از مصادر از جمله كتب ذيل مي توان يافت: سير اعلام النبلاء ج 11/ 177، طبقات الحنابله ج 1/ 4، حليه الاولياء ج 9/ 161، وفيات الاعيان ج 1/ 63، تاريخ بغداد ج 4/ 412، ثقات ابن حبان ج 8/ 18، تهذيب التهذيب ج 1/ 72، النعت الاكمل ص 31، موسوعه رجال الكتب التسعه ج 1/ 38.

[4] حافظ ابوبكر محمد بن ابراهيم بن منذر نيسابوري متوفاي 318 هجري از حفاظ و فقهاي بزرگ عامه مي باشد. ذهبي در تذكره الحفاظ مي گويد: «ابن منذر كتابهايي نوشته است كه نظير ندارد». وي كتابهاي مهمي چون «المبسوط» و «اختلاف القرآن» و «تفسيرالقرآن» از خود به جاي گذارده است.

مراجعه بفرماييد به: تذكره الحفاظ ج 3/ 782، سير اعلام النبلاء ج 14/ 490، تهذيب الاسماء و اللغات ج 2/ 196، وفيات الاعيان ج 4/ 207، شذرات الذهب ج 2/ 280، طبقات الشافعيه (سبكي) ج 3/ 102، الوافي بالوفيات ج 1/ 336.

[5] حافظ ابومحمد عبدالرحمن بن محمد بن ادريس بن منذر بن داود بن مهران حنظلي غطفاني رازي معروف به ابن ابي حاتم متوفاي 327 هجري. ذهبي شرح زندگاني وي را در تذكره الحفاظ ج 3/ 48 (طبع دار احياء التراث العربي ج 3/ 829) آورده و از وي با عنوان امام و حافظ و ناقد ياد نموده و از قول ابوالوليد خليلي مي گويد: «ابن ابي حاتم فردي زاهد و شريف بود». (الغدير ج 1/ 101، 102).

لازم به ذكر است كه وي از حفاظ برجسته و علماي جرح و تعديل مي باشد و كتاب «الجرح و التعديل» از آن اوست. علاوه بر ابوالوليد باجي، افراد ديگري نيز او را توثيق نموده اند. شرح زندگاني وي را در كتب ذيل نيز مي توانيد ببيند: طبقات ابن قاضي شهبه ج 1/ 111، طبقات الشافعيه (سبكي) ج 3/ 324، سير اعلام النبلاء ج 13/ 263، النجوم الزاهره ج 3/ 265، شذرات الذهب ج 2/ 308.

[6] حافظ ابوالقاسم سليمان بن احمد بن ايوب بن مطير لخمي طبراني شامي متوفاي 360 هجري. ذهبي شرح زندگاني وي را در كتاب تذكره الحفاظ ج 3/ 126- 131 (طبع دار احياء التراث العربي ج 3/ 912) نقل نموده است. ذهبي مي گويد: «طبراني امام و علامه و حجت و محدث (صاحب اسناد) دنيا است. از هزار استاد و يا بيشتر حديث نقل نموده است، او با صداقت و امانتداري از زبدگان امر روايت بوده است». ابوالعباس شيرازي نيز مي گويد: «وي فردي موثق است». (الغدير) ج 1/ 105).

در كتابهاي زير نيز پيرامون شرح حال طبراني سخن رفته است: تهذيب تاريخ ابن عساكر ج 6/ 240، سير اعلام النبلاء ج 16/ 119، النجوم الزاهره ج 4/ 59، وفيات الاعيان ج 2/ 407، طبقات الشافعيه (سبكي) ج 3/ 324، شذرات الذهب ج 2/ 308.

[7] حافظ ابوبكر احمد بن موسي بن مردويه اصبهاني متوفاي 416 هجري. ذهبي در تذكره الحفاظ ج 3/ 252 (طبع دار احياء التراث العربي ج 3/ 1050) از وي ياد نموده و مي گويد: او حافظي دقيق و فردي علامه بود. وي به حديث آشنا و به علم رجال آگاهي داشت و تحقيقاتي انبوه و تصنيفاتي جذاب و مفيد دارد. (الغدير ج 1/ 108).

در اين كتابها نيز مي توانيد شرح زندگاني وي را بيابيد: سير اعلام النبلاء ج 17/ 308، شذرات الذهب ج 3/ 190، الوافي بالوفيات ج 8/ 201، النجوم الزاهره ج 4/ 245.

[8] مفسر كبير ابوالحسن علي بن احمد بن محمد بن علي بن متويه واحدي نيسابوري متوفاي 468 هجري. ابن خلكان در وفيات الاعيان ج 1/ 361 (طبع احسان عباس ج 3/ 303) مي گويد: «واحدي در علم نحو و تفسير استاد زمان خويش، و در تصانيف خود موفق بوده است و تمامي مردم بر مفيد بودن كتب وي اتفاق دارند و مدرسين در درسهاي خود از آنها ياد مي نمايند. از جمله تاليفات وي: «الوسيط»، «البسيط» و «الوجيز» مي باشد كه هر سه تفسير قرآن است. كتاب اسباب النزول نيز از آن اوست». (الغدير ج 1/ 111).

در كتب ذيل نيز شرح حال وي آمده است: النجوم الزاهره ج 5/ 104، طبقات الشافعيه (سبكي) ج 3/ 289، دميه القصر ج 2/ 1017، وفيات الاعيان ج 3/ 303، طبقات ابن قاضي شهبه ج 1/ 256، سير اعلام النبلاء ج 18/ 339، شذرات الذهب ج 3/ 330.

[9] ابواسحاق احمد بن محمد بن ابراهيم ثعلبي نيسابوري، مفسر مشهور متوفاي 427 و يا 437 هجري. ابن خلكان در وفيات الاعيان ج 1/ 22 (ط احسان عباس ج 1/ 79) شرح حال وي را نوشته است و مي گويد: «وي در علم تفسير نادره ي روزگار خويش بوده است و تفسير كبيري را نوشته است كه بر ساير تفاسير برتري دارد». «فارسي» نيز در «تاريخ نيسابور» از وي ياد كرده و مي گويد: «ثعلبي نقلهايش صحيح و قابل اعتماد است. وي از ابوطاهر بن خزيمه و امام ابوبكر بن مهران مقري روايت نقل مي كند و شماره ي احاديث و مشايخ حديثش بسيار است». (الغدير ج 1/ 109).

در كتابهاي زير نيز شرح زندگاني وي آمده است: تذكره الحفاظ ج 3/ 1090، وفيات الاعيان ج 1/ 79، الوافي بالوفيات ج 7/ 307. سير اعلام النبلاء ج 17/ 435، طبقات الشافعيه (سبكي) ج 4/ 58، طبقات اسنوي ج 1/ 159، معجم الادباء ج 5/ 36، النجوم الزاهره ج 4/ 283.

[10] حافظ ابونعيم احمد بن عبدالله بن احمد بن اسحاق بن موسي بن مهران اصبهاني مهراني متولد 336 و متوفاي 430 هجري. شرح حال و ستايش از او در بسياري از كتب تراجم و تاريخ ثبت شده است. ابن خلكان در وفيات الاعيان ج 1/ 27 (طبع احسان عباس ج 1/ 92) مي گويد: «ابونعيم از برجستگان محدثين و بزرگان حفاظ موثق مي باشد. او حديث را از فضلا فراگرفته و ديگران نيز از او حديث را اخذ كرده و منتفع گشته اند. كتاب «حليه الاولياء» كه نوشته ي اوست از بهترين كتب مي باشد». ذهبي نيز در تذكره الحفاظ ج 3/ 292 (طبع دار احياءالتراث العربي ج 3/ 1092) از قول ابن مردويه مي گويد: «ابونعيم كسي بوده كه طالبان حديث براي درك مجلس وي بار سفر مي بستند و به سي او مي شتافتند و در زير آسمان احدي در قوه ي حفظ و سنديت كلام مانند او نبوده است. وي حافظ دنيا بود، همه در نزد او گرد مي آمدند و هر روز يكي از حاضرين احاديثي را كه مايل بود تا نزديك ظهر براي ابونعيم مي خواند». (الغدير ج 1/ 109).

در كتب ذيل نيز شرح حال او آمده است: طبقات الشافعيه (سبكي) ج 4/ 18، شذرات الذهب ج 3/ 245، طبقات ابن قاضي شهبه ج 1/ 202، الوافي بالوفيات ج 7/ 81، سير اعلام النبلاء ج 17/ 453.

[11] حافظ ابومحمد حسين بن مسعود بن محمد بن فراء بغوي شافعي متوفاي 510 و يا 516 هجري. ذهبي شرح حال وي ر در تذكره الحفاظ آورده و از وي با عناويني چون «امام» و «حافظ» و «محيي سنت» ياد نموده است. كتاب «شرح السنه» و تفسير قرآن وي- به نام «معالم التنزيل»- بسيار معروف است و مورد استناد و استشهاد علماي پس از او قرار گرفته است. تاليفات بسيار مهم ديگري نيز دارد كه از جمله ي آنهاست: «المصابيح» و «التهذيب» و «الجمع بين الصحيحين» و «الاربعين حديثا». علماي عامه وي را به زهد و ديانت و صلاح توصيف نموده اند. (الغدير ج 1/ 113، سير اعلام النبلاء ج 19/ 439، طبقات السبكي ج 7/ 75).

[12] معجم كبير طبراني ج 11/ 351/ ح 12259، شواهدالتنزيل ج 2/ ح 822- 829، ذخائر العقبي ص 25، كفايه الطالب ص 31، تفسير البحر المحيط ج 7/ 516، مناقب ابن مغازلي ص 309، فرائدالسمطين ج 2/ 13/ ح 359، الفصول المهمه (ابن صباغ) ص 27، شرح المواهب اللدنيه ج 3/ 7، 21، مجمع الزوائد ج 9/ 168، الصواعق المحرقه ص 259، 340، احياءالميت ص 239، نورالابصار ص 112، اسعاف الراغبين ص 105، و....

[13] ابوالعباس احمد بن عبدالله بن محمد طبري محب الدين متوفاي 694 هجري. سبكي در طبقات الشافعيه ج 5/ 9 شرح حال وي را آورده و او را ستوده است. ابن كثير نيز در تاريخ خود ج 13/ 340 از او ياد نموده است. همچنين ذهبي در تذكره الحفاظ ج 4/ 264 (طبع دار احياءالتراث العربي ج 4/ 1474) محب الدين طبري را از حفاظ دانست و مي گويد: «وي در فقه تسلط داشت و تدريس مي كرد و فتوا مي داد و كتاب مي نوشت و او شيخ شافعيه و محديث حجاز و امامي صالح و زاهد و عاليقدر بود». (الغدير ج 1/ 122).

در كتب ذيل نيز از وي سخن رفته است: شذرات الذهب ج 5/ 425، النجوم الزاهره ج 8/ 74، ذيل التقييد ج 2/ 26، معجم المولفين ج 1/ 185.

[14] جارالله ابوالقاسم محمود بن عمر بن محمد زمخشري خوارزمي صاحب كتاب «الكشاف» متوفاي 538 هجري.

ابن خلكان در وفيات الاعيان ج 2/ 197 (طبع احسان عباس ج 5/ 168) شرح حال وي را آورده است و مي گويد: «زمخشري در تفسير و حديث و نحو و علم بيان امام كبير است. او پيشواي بلامعارض زمان خود بوده و مردم براي استفاده از علم او بار سفر مي بستند و به سوي وي مي شتافتند. يافعي در مرآه الجنان مي گويد: وي در تفسير و حديث و نحو و لغت و بيان داراي اتقان نظر بوده و در اين فنون پيشواي زمان خود است. او تاليفات برجسته و بي نظيري دارد كه همگي مورد ستايش قرار گرفته است». سيوطي نيز در كتاب بغيه الوعاه ص 388 از او ياد نموده مي گويد: «وي دائره ي علمش گسترده بود و فضل بسياري دشت. غايتي بود در ذكاوت، فردي بود خوش قريحه، و در هر علمي استوار، حنفي و معتزلي بود و در مذهب اعتزال قوي و توانا بود و آن را با صراحت بيان مي داشت». سيوطي سپس مشايخ و تاليفات زمخشري را ذكر مي كند. شرح حال زمخشري را در كتاب الفوائدالبهيه ص 209 نيز مي توان يافت. در آنجا از زمخشري ستايش شده و تاليفاتش ذكر گرديده است. ابن كثير نيز در البدايه و النهايه ج 12/ 219 از وي ياد كرده است. (الغدير ج 1/ 114).

در كتابهاي زير نيز شرح زندگاني وي آمده است: معجم الادباء ج 19/ 126، تاريخ الاسلام ذهبي- حوادث و وفيات 521 هجري الي 540 هجري- ص 486، سير اعلام الانبلاء ج 20/ 151، النجوم الزاهره ج 5/ 274، طبقات المفسرين ج 2/ 314، شذرات الذهب ج 4/ 118.

[15] شيخ الاسلام ابواسحاق ابراهيم بن سعدالدين محمد بن المويد حمويه خراساني جويني در سن 78 سالگي در 722 هجري فوت شده است. ذهبي در تذكره الحفاظ ج 4/ 298، (طبع دار احياء التراث العربي ج 4/ 1505) با عباراتي چون: «امام محدث و يگانه ي اكمل» وي را مورد ستايش قرار داده و درباره ي او مي گويد: «جويني به روايت و فراگيري آن توجه زيادي داشت و سلطان غازان توسط او مسلمان شد». ابن حجر نيز شرح حال حمويني را در الدرر الكامنه ج 1/ 67 آورده و وي را ستوده است. (الغدير ج 1/ 123).

در كتب ذيل نيز شرح زندگاني وي آمده است: معجم شيوخ ذهبي ص 125، النجوم الزاهره ج 10/ 98، بغيه الوعاه ص 186، معجم المولفين ج 1/ 59.

[16] نظام الدين حسن بن محمد بن حسين قمي نيسابوري. وي صاحب تفسير كبيري است به نام «غرائب القرآن» كه در سال 828 آن را نوشته است. اين كتاب چندين بار در مصر و ايران بچاپ رسيده است. (الغدير ج 1/ 124).

[17] ابوسالم كمال الدين محمد بن طلحه بن محمد قرشي عدوي نصيبيني شافعي متوفاي 652. وي يكي از ائمه ي فقه شافعي است و در نقل حديث يكي از بزرگان عامه مي باشد. تجليل و مدح علماي عامه را در خصوص وي مي توانيد در الغدير ج 5/ 413- 417 بيابيد.

[18] ابوعبدالله محمد بن عمر بن حسن فخرالدين رازي شافعي متوفاي 606 هجري صاحب تفسير كبير و مشهور. ابن خلكان در وفيات الاعيان ج 2/ 48 (طبع احسان عباس ج 4/ 248) شرح حال او را ثبت نموده است و مي گويد: «وي نادره ي زمان خود و فردي بي نظير است. او در علم كلام و معقول و علم اوائل بر دانشمندان عصر خويش پيشي جسته است». ابن خلكان سپس تاليفات وي را برمي شمرد. اين اثير نيز درباره ي رازي مي گويد: «وي در زمان خود امام دنيا بوده است». بن كثير نيز در البدايه و النهايه ج 13/ 55 از او ياد نموده است. همچنين سبكي در طبقات الشافعيه ج 5/ 33- 40 شرح حال مفصلي از وي ارائه داده است و او را ستوده و بر ذهبي به دليل اينكه در كتاب ميزان الاعتدال عليه رازي سخناني گفته شديدا تاخته است. (الغدير ج 1/ 118).

شرح حال وي را در كتب ذيل نيز مي توانيد بيابيد: سير اعلام النبلاء ج 21/ 500، الوافي بالوفيات ج 4/ 248.

[19] مولي ابوالسعود محمد بن محمد بن مصطفي عمادي حنفي متوفاي 982 هجري.

وي مولف كتاب معروف «تفسير ابي السعود» است. او در يكي از روستاهاي نزديك به شهر قسطنطنيه در سال 898 هجري بدنيا آمد و براي تحصيل علم به بلاد متعددي سفر نمود. ابن العماد در كتاب شذرات خويش از او با عناويني چون امام و علامه ياد مي كند. ابوالسعود از فقهايي است كه مدتي از زندگاني خويش را به قضاوت پرداخته و آورده اند كه وي بارها در ظرف يك روز تعاد 1000 استفتاي فقهي را جواب داده است. (شذرات الذهب ج 8/ 398- 400، الاعلام ج 7/ 59).

[20] ابوعبدالله اثيرالدين محمد بن يوسف بن علي بن يوسف بن حيان اندلسي غرناطي نفزي جياني ابوحيان نحوي شافعي متوفاي 745 هجري. وي از ادبا مفسرين و محدثين معروف عامه است و كتاب تفسير «البحرالمحيط» از آن اوست. ذهبي از وي با عناويني چون «ذوفنون» و «حجت عرب» و «عالم ديار مصر» ياد مي نمايد. اسنوي او را در نحو و لغت امام مي داند و مي گويد وي به قرائات سبع و احاديث آشنا بود. (طبقات اسنوي ج 1/ 518، الدرالكامنه ج 4/ 302).

[21] حافظ الدين ابوالبركات عبدالله بن احمد بن محمود نسفي متوفاي 701 يا 710 هجري از مفسرين مشهور و فقهاي معروف حنفي مذهب است. وي كتب بسياري تاليف نموده است كه از جمله ي آنها كنزالدقائق، المنار، مدارك التنزيل، و كشف الاسرار مي باشد. ابن حجر از وي با عنوان «علامه ي دنيا» و «زاهد» ياد نموده است. (رجوع بفرماييد به الدرر الكامنه ج 2/ 247، الاعلام ج 4/ 67، معجم المولفين ج 2/ 228).

[22] حافظ علي بن بي بكر بن سليمان ابوالحسن هيثمي قاهري شافعي متولد سال 735 و متوفاي سال 807 هجري.

شرح زندگاني وي را سخاوي در كتاب الضوءاللامع ج 5/ 200 آورده و مشايخ و تاليفاتش را برشمرده است. سخاوي ضمن تجليل فراوان از هيثمي مي گويد: «ازتقي فاسي چنين نقل است كه گفته: هيثمي بخوبي بسياري از متون و آثار را حفظ كرده و فردي صالح و نيك بود. همچنين اقفهسي (محمد بن محمد شافعي متوفاي 843) مي گويد: هيثمي فردي بود امام، عالم، حافظ، زاهد، متواضع و نسبت به مردم با محبت». سخاوي سپس مي گويد: «تدين و زهد و پارسايي و ساير خصوصيات او بسيار قابل ستايش است و اين مطلب مورد قبول همگان است». عبدالحي حنبل نيز در شذرات الذهب ج 7/ 70 وي را ستوده و مشايخ او را به همراه تاليفات وي برشمرده است. (الغدير ج 1/ 128).

[23] نورالدين علي بن محمد بن احمد (غزي الاصل) مكي مالكي، معروف به اين صباغ متولد 874 و متوفاي 855 هجري.

سخاوي از وي- با اجازه- روايت نقل مي كند و شرح حال او را در كتاب الضوءاللامع آورده است. در اين شرح حال، مشايخ ابن صباغ در فقه و علوم ديگر ياد شده است. سخاوي مي گويد: «ابن صباغ تاليفاتي دارد كه از جمله ي آنهاست كتاب الفصول المهمه لمعرفه الائمه (كه منظور از ائمه، دوازده امام است)، و ديگري كتاب العبر فيمن شفه النظر». صفوري در كتاب نزهه المجالس و شيخ احمد بن عبدالقادر شافعي در كتاب ذخيره المال و همچنين شبلنجي در كتاب نورالابصار از كتاب فصول المهمه ي ابن صباغ روايت نقل مي كنند. (الغدير ج 1/ 131).

[24] حافظ ابوعبدالله محمد بن يوسف كنجي شافعي متوفاي 658 هجري صاحب كتاب كفايه الطالب.... اين كتاب به تنهايي نشانگر تسلط مولف آن در امر حديث بوده و از علم و فضل گسترده ي وي و همچنين از عنايت و توجه او به امر حديث و فنون آن خبر مي دهد. ابن صباغ مالكي در الفصول المهمه از كنجي روايت نقل مي كند از او با عبارت امام و حافظ ياد مي نمايد. (الغدير ج 1/ 121).

[25] ابوعبدالله محمد بن عبدالباقي بن يوسف زرقاني مصري مكي در سال 1055 هجري در مصر زاده شد و در سال 1122 هجري وفات يافت.

وي آخرين محدث ديار مصربوده و در انواع علوم تسلط داشته است. مرادي در كتاب سلك الدرر ج 4/ 32 شرح حال وي را آورده است و مشيخ و تاليفات گرانقدر وي را برشمرده است كه از جمله ي آنها مي توان كتاب «المواهب اللدنيه» و «شرح الموطا» را نام برد. چلبي نيز در كشف الظنون وي را با عنوان «مولاي علامه و خاتم محدثين» ستوده است. (الغدير ج 1/ 142).

همچنين مراجعه بفرماييد به كتاب فهرس الفهارس ج 1/ 456.

[26] حافظ شهاب الدين احمد بن محمد بن علي بن حجر هيتمي سعدي انصاري شافعي متولد 909 و متوفاي 974 هجري در مكه ي مكرمه. ابن عيدروس در النورالسافر ص 287- 292 به تفصيل شرح حال ابن حجر را آورده است و مي گويد: «وي شيخ و امام و شيخ الاسلام و خاتمه ي اهل فتوا و تدريس است. او در علم فقه و تحقيق مسائل فقهي دريايي بود كه كسي با دلو نمي تواند منزلت آن دريا را دريابد. وي همانطوري كه دانشمندان متفقند، امام الحرمين است و فضائلش در ميان مردم آشكار و مشهور است. او امامي بود كه امامان ديگر به او اقتدا مي كردند، بزرگي بود كه مردم سرزمين حجاز رو به سوي او مي آوردند. نوشته هاي ابن حجر آيتي است كه معاصران وي از نوشتن نظير آنها عاجزند». ابن عيدروس سپس مشايخ و تاليفات ابن حجر را برمي شمرد و به ستايش از آنها مي پردازد. شرح حال ابن حجر را در كتاب البدرالطالع ج 1/ 109 نيز مي توان يافت. (الغدير ج 1/ 134، 135).

همچنين مراجعه بفرماييد به كتاب فهرس الفهارس ج 1/ 377- 340.

[27] سيد مومن بن حسن بن مومن شبلنجي شرح حال خود را در آغاز كتاب نورالابصار آورده است و در آنجا به ذكر نام مشايخ خويش در علوم مختلفه پرداخته و برخي از نوشته هاي خود را نيز برشمرده است. شبلنجي در سال هزار و دويست و پنجاه و اندي چشم به جهان گشوده است (و پس از سال 1308 از دنيا رفته است).... (الغدير ج 1/ 148).

[28] ابوالعرفان شيخ محمد بن علي صبان شافعي متوفاي 1206 هجري. وي درمصر بدنيا آمد و در آن ديار بزرگ شد. صبان زير نظر علماي مصر در علوم عقلي و نقلي به استادي رسيد و در تحقيق و دقت نظر مشهور گرديد و نامش در مصر و شام پرآوازه گشت. وي نوشته هاي زياد و سودمندي دارد كه بيش از ده عنوان از آنها بچاپ رسيده است... (الغدير ج 1/ 145).

همچنين مراجعه بفرماييد به كتاب فهرس الفهارس ج 2/ 705.

[29] حافظ شهاب الدين احمد بن محمد قسطلاني مصري شافعي متوفاي 923 هجري. ابن العماد از وي با عنوان حافظ ياد مي نمايد. قسطلاني شارح معروف كتاب صحيح بخاري است و كتاب «ارشادالساري» از اوست. شعراني در طبقات خويش از وي بسيار تجليل نموده و مي گويد: «او در دنيا زاهدترين مردم بود... و قرآن را به 14 قرائت روايت مي كرد. بدرالدين غزي (متوفاي 984) درباره ي او مي گويد:

الحافظ المسند ذي الاتقان- احمد المعروف بالقسطلاني

مراجعه بفرماييد به: الغدير ج 1/ 134، طبقات شعراني ص 56، شذرات الذهب ج 8/ 121، فهرس الفهارس ج 2/ 967، معجم المولفين ج 1/ 254.

[30] رجوع بفرماييد به: شرح المواهب اللدنيه ج 3/ 7، 21.

[31] ابوحفص معين الدين عمر بن محمد بن خضر اردبيلي موصلي معروف به ملاء (به فتح ميم) متوفاي 570 هجري. وي از مشايخ موصل بوده و كتاب «وسيله المعبدين في سيره سيد المرسلين» از آن اوست. در كتب عامه به مراتب زهد و صلاح، و همچنين به مراتب علمي وي اشاره شده است. (كشف الظنون ج 2/ 2010، ايضاح المكنون ج 2/ 708، هديه العارفين ج 1/ 784، الاعلام ج 5/ 60، معجم المولفين ج 2/ 573، الغدير ج 1/ 116).

[32] محب الدين طبري در ذخائرالعقبي ص 25، 26 و ابن حجر در الصواعق المحرقه ص 261 و قندوزي در ينابيع الموده ص 194 اين روايت را از ملاء نقل كرده اند.

[33] كفايه الطالب 31.

[34] حافظ ابوالقاسم علي بن حسن بن هبه الله دمشقي شافعي ملقب به ثقله الدين، معروف به ابن عساكر متوفاي 571 هجري صاحب كتاب مشهور تاريخ دمشق. ابن خلكان در وفيات الاعيان ج 1/ 363 (طبع احسان عباس ج 1/ 309) شرح حال وي را آورده است. ابن اثير نيز در كتاب الكامل في التاريخ ج 11/ 177 و همچنين ابن كثير در البدايه و النهايه ج 12/ 294 وي را ستوده اند. ابن كثير مي گويد: «وي يكي از بزرگان حفاظ حديث است و كسي است كه به جهت استماع حديث و گردآوري و تصنيف آن، و همچنين اطلاع و قوه ي حفظي كه در ارتباط با سند و متون حديث و اتقان اسلوب و فنون آن دارد مورد توجه است. اين عساكر كتابي دارد به نام تاريخ شام كه در هشتاد مجلد است...». (الغدير ج 1/ 116).

كتب ذيل نيز شرح حال ابن عساكر را آورده اند: سير اعلام النبلاء ج 20/ 554، طبقات الشافعيه ج 4/ 273، العبر ج 3/ 60، 61، معجم الادباء ج 13/ 73، المنتظم ج 10/ 261، الكامل في التاريخ ج 12/ 357.

[35] حافظ ابوالقاسم عبيدالله بن عبدالله بن احمد بن محمد بن احمد بن محمد بن حسكان حاكم نيسابوري حنفي معروف به ابن حذاء حسكاني متوفاي بعد از 470 هجري. ذهبي در تذكره الحفاظ ج 3/ 390 (طبع دار احياءالتراث العربي ج 3/ 1200) شرح حال وي را آورده است و مي گويد: «حسكاني شيخي بسيار دقيق بود و توجه كاملي به علم حديث داشت... وي فرد مسني بود كه سند احاديثش عالي (و با واسطه هاي كمتري) بود، او احاديث را گردآوري و تدوين نموده است. سال وفات وي سالهاي بعد از 490 هجري مي باشد». (الغدير ج 1/ 112).

ذهبي در تاريخ الاسلام مي گويد: «وي همواره در حال استماع حديث و نقل حديث و افاده بود». ذهبي همچنين در توصيف او مي گويد: «شيخ متقن، ذو عنايه تامه بالحديث و السماع». سير اعلام النبلاء ج 18/ 268، تاريخ الاسلام ذهبي- حوادث و وفيات 471 الي 480 هجر- ص 305، تذكره الحفاظ ج 3/ 1200.

[36] ابوامامه صدي بن عجلان بن وهب متوفاي سال 81 هجري آخرين صحابي پيامبر است كه در شام فوت گرديده است.

[37] كفايه الطالب ص 178، شواهدالتنزيل ج 2/ ح 837. لفظ «صحبتنا» كه در كفايه الطالب آمده است در شواهدالتنزيل بصورت «محبتنا» روايت گرديده است.

يكي از معاني «صحبت» انقياد و پيروي است (ر. لسان العرب ج 7/ 287) و در اينجا نيز- با فرض عدم تصحيف- به همين معناست؛ يعني پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايند: هر كس كه متابعت از ما پنج تن ننمايد خداوند او را به رو در آتش مي افكند.

[38] كفايه الطالب ص 178، شواهدالتنزيل ج 2/ ح 837. لفظ «صحبتنا» كه در كفايه الطالب آمده است در شواهدالتنزيل بصورت «محبتنا» روايت گرديده است.

يكي از معاني «صحبت» انقياد و پيروي است (ر. لسان العرب ج 7/ 287) و در اينجا نيز- با فرض عدم تصحيف- به همين معناست؛ يعني پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايند: هر كس كه متابعت از ما پنج تن ننمايد خداوند او را به رو در آتش مي افكند.

[39] سوره ي الشوري، آيه ي 23: (قل لااسئلكم عليه اجرا الا الموده في القربي و من يقترف حسنه نزد له فيها حسنا).

[40] حافظ ابوحاتم محمد بن ادريس بن منذر بن داود رازي متولد 195 و متوفاي 277 هجري.

وي در ري بدنيا آمده و به عراق و شام و مصر سفر كرده و عاقبت در بغداد فوت نموده است. ابوحاتم از مفسرين و از ائمه ي برجسته ي جرح و تعديل عامه است. خطيب بغدادي مي گويد: «ابوحاتم يكي از امامان حافظ و موثق است كه به علم مشهور و به فضل معروف است». ذهبي نيز درباره ي او مي گويد: «وي از درياهاي علم است. به سرزمينهاي مختلفي سفر كرده و در شناخت متن و سند احاديث به مهارت كامل رسيده است». خطيب بغدادي و نسائي و لالكائي از جمله كساني هستند كه او را توثيق نموده اند. در بسياري از كتب تراجم عامه مدح و تجليل از وي را مي توان يافت.

مراجعه بفرماييد به: الجرح و التعديل ج 1/ 349- 372، تاريخ بغداد ج 2/ 73، طبقات الحنابله (ابن ابي يعلي) ج 1/ 384- 386، سير اعلام النبلاء ج 13/ 247، تذكره الحفاظ ج 2/ 567، تهذيب الكمال ج 24/ 381، تهذيب التهذيب ج 9/ 31، طبقات سبكي 2/ 207، شذرات الذهب ج 2/ 171.

[41] تصريح به اينكه مراد از «حسنه» در (و من يقترف حسنه) مودت آل بيت پيامبر است در اين مصادر موجود مي باشد: مناقب اين مغازلي ص 316، الصواعق المحرقه ص 259 (به نقل از احمد بن حنبل)، 341، الدرالمنثور ج 6/ 7 (به نقل از ابن ابي حاتم)، احياء الميت ص 239، رشفه الصادي ص 23.

[42] حافظ ابومحمد عبدالله بن محمد بن جعفر بن حيان اصبهاني معروف به ابوالشيخ متوفاي 369 هجري.

وي از حفاظ بسيار معروفي است كه علماي عامه از جمله ابن مردويه و خطيب بغدادي و ابوالقاسم سوذرجاني وي را توثيق نموده اند. سير اعلام الانبلاء ج 16/ 276، تذكره الحفاظ ج 3/ 945، اخبار اصبهان ج 2/ 51.

[43] ابن حجر اين روايت را از ابوالشيخ نقل مي كند. (الصواعق المحرقه ص 259).

[44] اين قسمت از روايت آنطوري كه ابن ابي الحديد نقل نموده چنين است:

«... عيسي بن مريم و التي توفي فيها يوشع بن نون، و ما خلف صفراء و لابيضاء الا سبعمائه درهم من عطائه اراد ان يبتاع بها خادما لاهله؛ ثم خنقته العبره فبكي و بكي الناس معه؛ ثم قال ايها الناس: من عرفني...».

[45] سوره ي يوسف، آيه ي 38.

[46] شرح نهج البلاغه ي ابن ابي الحديد (ط قديم) ج 4/ 11، الصواعق المحرقه ص 259، مجمع الزوائد ج 9/ 146، كفايه الطالب ص 32، رشفه الصادي ص 43، نزهه المجالس ج 2/ 231.

[47] سوره ي يوسف،آيه ي 38. اين عبارت قرآني كلام حضرت يوسف است كه مي گويد: «و من از آئين پدران خود ابراهيم و اسحاق و يعقوب پيروي نمودم».

[48] حافظ احمد بن عمرو بن عبدالخالق ابوبكر بزار مصري متوفاي 292 هجري صاحب مسند معلل. خطيب بغدادي در كتاب تاريخ بكغداد ج 4/ 334 درباره ي او مي گويد: «وي فردي موثق و حافظ بود، كتاب مسند را نوشت و درباره ي احاديث نظر داده، موارد ضعف آنها را روشن نمود». ذهبي نيز در كتاب تذكره الحفاظ ج 2/ 228 (طبع دار احياءالتراث العربي ج 2/ 653) شرح حال وي را آورده و وثاقت وي را از قول دارقطني نقل نموده است. (الغدير ج 1/ 98).

همچنين مراجعه شود به: سير اعلام النبلاء ج 13/ 554، شذرات الذهب ج 2/ 209، ميزان الاعتدال ج 1/ 59.

[49] ابوالفرج علي بن حسين بن محمد قرشي اموي اصفهاني متوفاي 356 هجري. وي مولف كتاب مشهور «الاغاني» است. ابوالحسن بتي مي گويد: «ز ابوالفرج اصفهاني كسي موثق تر نبوده است». ذهبي نيز او را توثيق نموده است و مي گويد: «وي در نقل مطالب ادبي دريايي بود... و در خصوص انساب و ايام عرب فردي بود بصير». ابوعلي تنوخي درباره ي او مي گويد: «ابوالفرج از شعر و اخبار و اغاني و مسندات و انساب چيزهايي حفظ كرده بود كه من هرگز كسي را نديدم كه بمانند او اين حفظيات را داشته باشد». (سير اعلام النبلاء ج 16/ 201، وفيات الاعيان ج 3/ 307، الوافي بالوفيات ج 21/ 20، مرآه الجنان ج 3/ 93، تاريخ بغداد ج 11/ 398، شذرات الذهب ج 3/ 19، النجوم الزاهره ج 4/ 15).

[50] عزالدين عبدالحميد بن هبه الله مدائني مشهور به ابن ابي الحديد معتزلي متوفاي 655 هجري. وي مولف «شرح نهج البلاغه ي» مشهور است و اين كتاب به تنهايي بيانگر تسلط وي بر حديث و كلام و تاريخ و ادب مي باشد. ابن ابي الحديد شرح حال خود را در همين كتاب ج 4/ 575 (ط قديم مصر) آورده است. (الغدير ج 1/ 120).

همچنين مراجعه شود به: سير اعلام النبلاء ج 23/ 372، البدايه و النهايه ج 13/ 199، وفيات الاعيان- ذيل نام ابن اثير- ج 2/ 158 (ط احسان عباس ج 5/ 392)، فوات الوفيات ج 1/ 248.

[51] حافظ ابوعبدالرحمن احمد بن شعيب نسائي صاحب سنن متوفاي 303 هجري.

وي هنگام وفات 88 سال داشت. ذهبي در كتاب تذكره الحفاظ ج 2/ 268 (طبع دار احياءالتراث العربي ج 2/ 698) از قول دارقطني مي گويد: «نسائي در زمان خود افقه مشايخ مصر و اعلم آنها به حديث بود. ذهبي همچنين از قول ابوعلي نيسابوري مي گويد: «نسائي امام بلامعارض است». سبكي در طبقات الشافيه ج 2/ 84 از ابوجعفر طحاوي نقل مي كند كه نسائي امامي است از ائمه ي مسلمين، و ابن كثير در البدايه و النهايه ج 11/ 123 از قول ابن يونس مي گويد: «نسائي در حديث امام است و فردي است موثق، دقي و حافظ». (الغدير ج 1/ 99).

براي اطلاع بيشتر از زندگي نسائي مراجعه بفرماييد به: سير اعلام النبلاء ج 14/ 125، العبر ج 2/ 123، وفيات الاعيان (ط احسان عباس ج 1/ 77)، شذرات الذهب ج 2/ 239، تذكره ج 2/ 698، تهذيب التهذيب ج 1/ 36، طبقات الشافعيه (ابن قضي شهبه) ج 1/ 88، موسوعه رجال الكتب السته ج 1/ 27.

[52] ابوالحارث هبيره بن يريم شيباني كوفي از تابعيني است كه در صحيح بخاري و صحيح مسلم نيز رواياتي از وي نقل گرديده است. اين حديث را علاوه بر نسائي، طبراني نيز به چند طريق- به اختصار- از هبيره نقل مي نمايد. (معجم كبير طبراني ج 3/ 79- 81/ ح 21717- 2725).

هبيره را احمد بن حنبل و نسائي توثيق نموده اند و ابن حبان نيز نام وي را در كتاب ثقات خويش آورده است. (مراجعه بفرماييد به: ثقات ابن حبان ج 15/ 511، تهذيب الكمال ج 30/ 150، تهذيب التهذيب ج 11/ 23).

[53] عبدالرحمن بن عبدالسلام بن عبدالرحمن صفوري شافعي متوفاي 894 هجري. وي از مورخين سده ي نهم مي باشد و صاحب تاليفاتي است كه عنوان يكي از آنها، «نزهه المجالس و منتخب النفايس عن اخبار الصالحين» مي باشد. (ايضاح المكنون ج 2/ 70، هديه العارفين ج 1/ 533، معجم المولفين ج 2/ 93).

[54] ابوبكر بن عبدالرحمن بن محمد بن علي بن عبدالله بن عيدروس بن علي بن محمد بن شيخ شهاب الدين علوي حسيني حضرمي شافعي متولد 1262 و متوفاي 1342 هجري.

وي در حضرموت يمن بدنيا آمده و پس از تلمذ در محضر مشايخ يمن به حجاز و قسطنطنيه و بلاد هند سفر كرد و در هند فوت شد. كتاني در كتاب خويش «فهرس الفهارس» از وي بسيار تجليل نموده و از او با عناويني چون (امام) و (علامه) و (مورخ) و (مسند) و (محقق اصولي) و (فيلسوف) ياد مي نمايد و به بعضي از شيوخ روايي و همچنين كتب وي اشاره مي كند. (فهرس الفهارس ج 1/ 146).

[55] جمال الدين محمد بن يوسف بن حسن بن محمد زرندي مدني حنفي شمس الدين متوفاي هفتصد و پنجاه و اندي. «سلامي» كه معاصر وي مي باشد- بطوريكه در كتاب منتخب المختار ص 210 مذكور است- شرح حال وي را آورده و مشايخ او را برشمرده و ملاقات خود را با زرندي بيان داشته است. زرندي را ابن حجر در كتاب «الدرر الكامنه ج 4/ 295 ياد نموده است و درباره ي وي مي گويد: «زرندي كتاب دررالسمطين را تاليف كرد و رياست مدينه را بعد از پدرش در دست گرفت و كتابهاي متعددي نوشت و به تدريس فقه و حديث مشغول شد. سپس به شيراز رفت و در آنجا به قضاوت پرداخت تا آنكه در سال 747 يا 748 درگذشت...». ابن صباغ مالكي در الفصول المهمه از او بعنوان شيخ، امام، علامه و محدث حرم شريف نبوي ياد مي نمايد. (الغدير ج 1/ 125).

[56] سوره ي الشوري، آيه ي 23.

[57] نظم دررالسمطين ص 24.

[58] تفسير طبري ج 24/ 16، شرح المواهب اللدنيه ج 7/ 20، تفسير البحر المحيط ج 7/ 516، الصواعق المحرقه ص 259، الدرالمنثور ج 6/ 7.

[59] حافظ ابوجعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير طبري متوفاي 310 هجري. شرح حال وي را خطيب بغدادي در تاريخ بغداد آورده و مي گويد: «طبري يكي از علمايي است كه براساس گفته هاي وي حكم مي كنند و به دليل فضل و دانشش از وي نظرخواهي مي نمايند». خطيب بغدادي نيز هنگام شرح حال طبري، وي را بسيار مورد ستايش قرار داده است. ذهبي نيز در تذكره الحفاظ ج 1/ 277- 283 از او ياد نموده و وي را بعنوان امام و زاهد و تارك دنيا ستوده است. (الغدير ج 1/ 100).

هرچند كه بعضي از علماي عامه طبري را تضعيف نموده اند ولي ابن حجر در لسان الميزان به تمامي ايرادات و تضعيفهايي كه درباره ي او مطرح شده است بصورت مفصل پاسخ داده و به مدح وي پرداخته است.

زندگينامه ي طبري را در مصادر ذيل نيز مي توان يافت: تاريخ بغداد ج 2/ 162، سير اعلام النبلاء ج 14/ 267، طبقات ابن قاضي شهبه ج 1/ 100، لسان الميزان ج 5/ 100، سير اعلام النبلاء ج 14/ 267، وفيات الاعيان (ط احسان عباس) ج 4/ 191، شذرات الذهب ج 2/ 260، معجم الادباء ج 18/ 40، طبقات الشافعيه ج 2/ 135، طبقات المفسرين ج 2/ 110.

[60] حافظ سعيد بن جبير بن هشام ابومحمد (و يا ابوعبدالله) اسدي و البي كوفي متوفاي 95 هجري. ابن حبان و عجلي وي را توثيق نموده اند، و ابوالقاسم طبري درباره ي وي مي گويد: «ثقه امام حجه علي المسلمين»، و ابن حبان تصريح مي نمايد كه وي از عباد مكه و فقهاي كوفه بود كه بدست حجاج بن يوسف در سن 45 سالگي كشته شد. (مراجعه بفرماييد به: الغدير ج 1/ 65، ثقات ابن حبان ج 4/ 275، ثقات عجلي ص 181، ثقات ابن شاهين ص 145، طبقات الفقهاء ص 82، مشاهير علماء الامصار ص 82، الجمع بين رجال الصحيحين ص 164، اسعاف المبطا (مطبوع در ذيل موطا) ج 2/ 320، تقريب التهذيب ج 1/ 349، سير اعلام النبلاء ج 4/ 321، تهذيب الكمال ج 10/ 358، تهذيب التهذيب ج 4/ 11، الطبقات الكبري (شعراني) ج 1/ 42).

[61] عمرو بن شعيب محمد بن عبدالله بن عمرو بن عاص ابوابراهيم و ابوعبدالله قرشي سهمي حجازي متوفاي 118 هجري.

عجلي و نسائي او را توثيق نموده اند و يحيي قطان درباره ي وي مي گويد: اگر افراد موثق از عمرو بن شعيب روايتي را نقل نمايند آن حديث درست و حجت مي باشد. (مراجعه بفرماييد به: ثقات عجلي ص 365، سير اعلام النبلاء ج 5/ 165، تهذيب التهذيب ج 8/ 48، تهذيب الكمال ج 22/ 64، اسعاف المبطا (مطبوع در ذيل موطا) ج 2/ 344).

[62] ابومحمد اسماعيل بن عبدالرحمن بن ابي كريمه حجازي كوفي سدي متوفاي 127 هجري.

روايات وي در صحيح مسلم و سنن اربعه موجود است و بخاري نيز در كتاب تاريخ خود از وي به نيكي ياد مي نمايد. احمد بن حنبل و ابن حبان و عجلي نيز وي را توثيق نموده اند. (مراجعه بفرماييد به: ثقات عجلي ص 66، ثقات ابن حبان ج 4/ 20، الجامع في الجرح و التعديل ج 1/ 75، تاريخ كبير بخاري ج 1/ 361، تاريخ صغير بخاري ج 1/ 348، سير اعلام النبلاء ج 5/ 264، تهذيب الكمال ج 3/ 132، تهذيب التهذيب ج 1/ 313).

[63] تفسير طبري ج 24/ 16، 17، تفسير البحر المحيط ج 7/ 516، الدرالمنثور ج 6/ 5.

[64] تفسير فخر رازي ج 7/ 390.

فخر رازي مي گويد: نظر من اين است كه آل محمد كساني هستند كه امور و (مسئله ي) آنان به (ميزان پيوندشان با) پيامبر بازمي گردد و (به او واگذار مي شود)، لذا آن كساني كه پيوندشان با پيامبر بيشتر و كاملتر باشد آنان آل او خواهند بود، و ترديدي نيست كه ارتباط موجود بين فاطمه و علي و حسن و حسين با رسول خدا بيش از هر كس و هر چيزي بوده است، و اين مطلبي است كه همچون معلوم (و بديهي) به نقل متواتر (محرز و مسلم) است، لذا واجب است كه اينها «آل» باشند.